آویساآویسا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

آویسا نفس مامان

شهریور 95

 دوسال و نه ماهگی اواخر دو سال و نه ماهگیت دقیقا 2 مهر آویسای من هزار روزش شد. هزار بار شکر که من هزار روزه  مادر شدم. و ماهم به افتخار هزار روزه شدنت باز هم یه جشن سه نفره بعد شام گرفتیم .البته اون روز من به شدت دلم گرفته بود و اصلاااا حال دلم خوش نبود ولی  به خاطر دخترکم و به شکرانه هزار روز مادربودنم دستمو روی زانوهام گذاشتم و هر چی غم تو دلم بود و جارو کردم و یه کیک و چند تا شمع  به افتخار دخترم اماده کردم.این کار ساده خیلی سخت بود ولی مادر بودن یعنی همین.................... اینم کادوی من و بابا کامران : و خوشحالی تو برای این خونه کوچولوت که واسه من ...
31 شهريور 1395

مرداد 95

  دو سال و هشت ماهگی                              دختر خوشگلم روزت مباااااااارک امروز روز دختر بود ومن بهمراه گل دخترم و مادرجون پروین رفته بودیم بیرون و غروب برگشتیم ولی با اینکه یه کم دیر شده بود خیلی سریع یه کیک ساده واسه نفسم پختم البته به موازات پختن شام و بقیه کارام و بعد شام یه جشن سه نفره به افتخار دخترم گرفتیم . کوتاه ولی پر ازعشق. آویسا ی من از شدت خوشحالی داره با کادوهاش میرقصه . یه حوله تن پوش جدید عروسکی نارنجی و یه سویی شرت نارنجی. برای تو که ...
31 مرداد 1395

تیر95

2 سال و 7 ماهگی تو این ماه تولد مادرجون پروین بود و اون شب خونه ما افطاری دعوت بودن و ماهم بعد افطاری با یه کیک تولد مادرجونو غافلگیر کردیم و مادرجون هم کلی خوشحال شد . اینم آویسا خانم در حال ناخنک زدن به کیک تولد مادرجون. و چند روز بعد خونه خاله زهرا دعوت بودیم که آویسام کلی واسه خاله زهرا قصه گفت . برای اولین بار بود که اینهمه طولانی داشت حرف میزد و من و خاله زهرا کلی لذت بردیم خیلی بامزه حرف میزدی .. اینجا آویساخودش ژست گرفته و گفته از من عکس بگیر . مامان قوربووون اون ژستات و شب قدر امسال که دخترکم قران به سر گرفته ...   اینم آویسا خانم تکیه بر عصای حاج ننه عززززز...
31 تير 1395

خرداد 95

  2سال و 6 ماهگی عزیز دلم سی ماهه شدنت مباااارک تو این ماه دختر کوجولوی من یاد گرفته خودش لباساشو درمیاره و میره تو کشو لباساش یکی رو انتخاب میکنه و میپوشه و البته که چون تابستونه و پوشیدن و درآوردن لباساش راحتتر از لباسای فصلای دیگس چند وقتیه یاد گرفته به من میگه مامان حوسدلم یعنی مامان خوشگلم....     آویسام مامان قوربون شیرین زبونیهات برررره تو این ماه تولد مادرجون فاطمه و آقاجون بود که ماهم با کیک تولد رفتیم خونشون و آویسا هم طبق معمول شمع فوت میکرد و شعر میخوند و کلی میرقصید. دختر کوچولوی من عااااشق جشن تولده. سوالات این روزای آویسا از ما:مامان منو کی خریده .باباجونو کی خریده ....
31 خرداد 1395

اردیبهشت 95

    2 سال و 5ماهگی                               بابا کامران جونم روزت مبارررررررررررررررررک                                        عکس آویسام در روز پدر .وقتی که منتظر بود بابا کامرانش از اتاق بیرون بیاد و کادوهاشو بده . دخترکم ایشاله صدسال سایه پرمهر باباجونت بالای سرت باشه . تو این عکس ما مهمون خونه دایی عباس بودیم و آویسام میخواست کیک بخوره که یهو ا...
26 ارديبهشت 1395

فروردین 95

2 سال و 3 ماهگی   با توکل به رحم و مهربونی خدا  میریم به استقبال یه سال جدید از خدا ممنونم که به من و عشقم عمر داد و تونستیم تو سال گذشته لحظه به لحظه از  بزرگ شدنت با کلی هیجان لذت ببریم .تو سال 94 دختر گلم تو همون هفته اول ما رو با راه رفتنش کلی خوشحال کرد . بعدش برنامه دستشویی رفتنش که تقریبا خوب همکاری کرد . از شیر گرفتنش که واقعا اندازه سالها زندگی منو اذیت کرد و صد البته خودش اذیت شد ولی آخراش خوب کنار اومد و تقریبا از وسطای اسفند ماه بود که هر دفعه ما رو با کلمه های جدیدش غافلگیر میکرد . زمستون منو مامان مسله (یعنی مامان منصوره )صدا میزد و به باباش باباجی (یعنی باباجون)میگفت .و الان دیگه خیلی خوب منو ماما...
15 فروردين 1395

اسفند 94

  2 سال و 3 ماهگی   امسال سومین چهارشنبه سوری بود که دخترمون کنارمون بود . همه چیز با تو طعم دیگه ای داره .......... امشب خاله زهرا و همسرش با کلی تجهیزات شب اومدن خونه ما و همگی رفتیم بیرون. خاله زهرا به آویسا (پیازی) میداد و آویسا مینداخت زمین و از صداش کلی ذوق میکرد .ما هم کلی خوش گذروندیم البته منم غروب تنها بودم و آویساخانم هم خواب بود و از فرصت استفاده کردم و سریع یه کلاه آتشین واسه دختر طلام درست کردم . اینم عکسای آویسام و آتیشی که حاصل زحمت همسایه ها بود . و این تل خوشگل که دایی بهزاد واسه آویسام خریده بود که خیلی خوب بود تو تاریکی با نور زیادش باعث میشد آویسا جلوی راهش رو ...
28 بهمن 1394

بهمن 94

2 سال و 2 ماهگی تو این روزا دختر کوچولوی من یاد گرفته همونطوری که بابا جونش میبوستش تا بخوابه آویسام هم عروسکش رو میبوسه تا بخوابه . کنارش میخوابه و بوسه های پیاپی ......... و این رختخواب خوشگل رو هم مادرجون فاطمه با یه عالم حوصله واسه نی نی های آویسام دوخته . راستی نمیدونم چرا تو همه بازیهای آویسا این روزا اون قورباغه سبز همیشه بابای بقیه عروسکای آویساست. و این عروسک هم که تو زمستون امسال محبوبترین عروسک آویسا بود و اسمش دختر حنا بود . و این دختر حنا هم کادوی خاله زهراست.مرررررررررسی خاله زهراجووون. ...
20 بهمن 1394