آویسا و عشق کفش
این کفش عروسک آویساست که هی به زور میخواد پاش کنه .و این کار جز بازیهای این روزهای آویساست. اویسام مامان قوربون اون پاهای خوشگلت برررررررررررررره.بووووووس و عشق این کفشهای پاشنه بلند ..... تو این مدت هر دفعه وسط بازیهاش یه بار این کفشها رو میپوشه و باهاشون راه میره و کلی ذوق میکنه . ...
نویسنده :
مامان منصوره
23:48
نمایشگاه گل و گیاه و گل زندگی ما
امروز 18 شهریور من و بابایی و آویسارفتیم نمایشگاه گل و گیاه در باغ گلها .آویسا هم حساااااااابی شیطونی کرد . دیگه شب شده بود و آویسا همچنان بیخیال آب بازی نمیشد . هر چقدر من و بابایی اویسامو میآوردیم کنار باز با گریه شدید تنهایی میدویید به طرف آب . یه جا من و بابایی کنار قایم شدیم ببینیم تنها چیکار میکنه قوربونش برم با اعتماد به نفس کامل واسه خودش مستقل راه میرفت و جالب این بود که کلی از اون جایی که آب بود دور شده بودیم ولی به راحتی تنها مسیر رو پیدا میکرد و میرفت و بالاخره رسید و شروع کرد به آب بازی کردن ...............ما هم همچنان به دنبال آویسا خانم . ...
نویسنده :
مامان منصوره
23:05
آویسام در سفر به انزلی و اردبیل
آویسام در بندر انزلی: امروز 15 تیرماه بود .من و بابا کامران و آویسام سه تایی رفته بودیم بندر انزلی .آویسام حسابی آب بازی کرد و میدویید تو آب و اصلا هم دوست نداشت ما دستشو بگیریم . بعدشم کلی با شنها و صدفهای لب دریا بازی کرد . حسابی به دخترم خوش گذشت . آویسام مامان عاشق خنده هاته.............. آویسام اولش با نهایت شجاعت میرفت به طرف دریا و موج که میومد خیلی دوست داشت. یه بار وقتی موج اومد افتاد زمین بعد از اون ترسید و میرفت به طرف آب موج که میومد فرار میکرد : جاده اسالم -خلخال این مسیر جزء زیباترین مسیرها در ایرانه . انتهاااااااااای طبیعت و اینم آویسام که هیچ وقت به سهم خودش قانع نمیشه. منطقه توریس...
نویسنده :
مامان منصوره
15:21
18ماهگی دخترم
امروز 7 تیر ماه بود صبح من و بابا یی آویسامو بردیم مرکز بهداشت تا واکسن 18 ماهگیشو بزنه . دخترم کلی گریه کرد و تا غروب زار میزد . عزیزم انگشتشو میزاشت رو پاش رو جای واکسنش و به ما میخواست بفهمونه که اینجا درد میکنه مامان قووووربونت بششششششششششششه. البته چون میدونستیم این واکسن خیلی بچه ها رو اذیت میکنه و تا چند روز بیقراری میکنن روز قبلش از صبح سعی کردیم به دخترم خوش بگذره و آخر شب هم من و بابایی و آویسام به همراه عمو سعید و سحرجون رفتیم برغان . آویسام تو راه خوابشو کرد و وقتی رسیدیم حسابی از خودش پذیرایی کرد . و واسه 18 ماهگی دخترم یه جشن کوچولوی سه نفره تو خونه گرفتیم و باباجون واسه عزیز دلم بی بی انیشتن خریده بود ...
نویسنده :
مامان منصوره
14:17
اولین زیارت آویسام
آویسای من برای اولین بار تو 16 ماهگی زائر امام رضا شد . خدایا بازم ممنونتم. آقاجون تو قطار به اویسام یاد داد بگه یا امام رضا و آویسام همون لحظه یاد گرفت .امیدوارم امام رضا به معصومیت این دستای کوچولو همیشه دستگیر دخترم باشه . شیطونی های آویسام تو قطار که یه جا بند نمیشد و عروسکشم زمین نمیذاشت. مامان قووووووووووووربون خودتو اون عروسکت بشه. آویسام تو حیاط حرم هم یه جا بند نمیشد واسه خودش میگشت اصلا هم دوست نداشت دستشو کسی بگیره اخر استقلال طلبی شده .هرجا هم یه بچه میدید میرفت دنبالش و کلی ابراز علاقه میکرد . این خانوم کوچولوی تو عکس هم یکی از اوناس.آویسام دستشو انداخنه بود دور گردنش و بوسش میکرد . آویسام در کنار دوست...
نویسنده :
مامان منصوره
14:36
اولین بار که اویسام تو خیابون تنها راه رفت
امروز من و خاله زهرا با اویسام رفتیم تو شهرک قدم بزنیم و دختر حنام هوایی بخوره تا من بیام دیدم آویسام خودش داره تنهایی راه میره و اجازه هم نمیداد خاله جون دستشو بگیره . وقتی اومدم دیدم دخترم چقدر محکم تنها داره راه میره یکی از بزرگترین لذتهای عمرم بود .خدااااااااااااایا شکرت بچم سالمه . آویسام تو همه امید زندگیمی دیدن لحظه لحظه های بزرگ شدنت خیلی لذت بخشه .گل زندگیم دوستت دارم آویسا تو حیاط خونه : ...
نویسنده :
مامان منصوره
15:06
اولین بازی های آویسام تو پارک
امروز من و بابایی آویسامو بردیم پارک محله . یه پارک کوچولو بود واسه اینکه اویسام یه کم بچه ها رو ببینه و تاپ بازی کنه تو هوای ازاد .دخترم کلی ذوق کرده بود بیشتر از دیدن این همه بچه ذوق میکرد . آویسام اخره روابط اجتماعیه خیلی خونگرم و مهربونه از اول بچگیش هر کی آویسا رو مبدید این حرف رو میزد . اویسااااااااااااااااااام عشششششششششششششق منه . دوست مامانشه اینم اولین بار که دختر طلام سرسره بازی میکرد کلی ذوق کرده بود. البته چند روز بعد تو یه پارک دیگه اینجا هم من و بابایی با مادر جون و عمو کامبیز رفته بودیم پیک نیک .اویسام هم کلی بازی کرد. ...
نویسنده :
مامان منصوره
14:41