18ماهگی دخترم
امروز 7 تیر ماه بود صبح من و بابا یی آویسامو بردیم مرکز بهداشت تا واکسن 18 ماهگیشو بزنه . دخترم کلی گریه کرد و تا غروب زار میزد .
عزیزم انگشتشو میزاشت رو پاش رو جای واکسنش و به ما میخواست بفهمونه که اینجا درد میکنه مامان قووووربونت بششششششششششششه.
البته چون میدونستیم این واکسن خیلی بچه ها رو اذیت میکنه و تا چند روز بیقراری میکنن روز قبلش از صبح سعی کردیم به دخترم خوش بگذره و آخر شب هم من و بابایی و آویسام به همراه عمو سعید و سحرجون رفتیم برغان . آویسام تو راه خوابشو کرد و وقتی رسیدیم حسابی از خودش پذیرایی کرد .
و واسه 18 ماهگی دخترم یه جشن کوچولوی سه نفره تو خونه گرفتیم و باباجون واسه عزیز دلم بی بی انیشتن خریده بود و منم خیلی سریع یه کیک خونگی به افتخار 1/5 سالگی دخترم آماده کردم . ناگفته نماند که این دختر طلام تو تزیین کیکش حسسسابی کمکم کرد
اینم عکسش( آویسام در حال بریدن کیک ):
آویسا در حال ناخنک زدن :