شهریور 96
سه سال و نه ماهگی
تو این ماه تولد مامان منصوره بود.اویسا در جشن تولد مامان منصوره:
این لباس رو هم واسه دختر قشنگم دوخته بودم که شب تولدم بامامان منصورش ست باشه
عزیز دلم طبق معمول دوست داشت تولد خودش باشه و شمع رو خودش فوت کنه .
شب قبل تولدم هم رفتیم دریاچه چیتگر وقایق سواری .که اویسا جوونم رو قایق کلی واسه مامانش شعر تولد خودند و رقصید .
نور چشاااام مگه میشه تو رو داشت و غم به دل راه داد .عاااااشقته مامان منصورت
چند روز بعد هم به همراه خانواده دوست بابا کامران رفتیم ابشار خور که حساااابی خوش گذشت .
شیطنت های اویسا خانم وقتی میریم خونه خاله زهرا :
عزیز دل خاله روزت مباااارک .مهیاد عزیزززززمون مهمون ما بود .
تو این روزا هم اویسام حسااابی برایباشگاه رفتنش ذوق و شوق داره و کلی پیشرفت کرده و دوستای خوبی پیدا کرده .
اینجا هم اویسا جوونم زود رسیده بود و منتظر بود برگه ورودش رو به مربیش بده .
مامان منصوره فداااااای اون ذوق کردنات بره .از اینکه صبح ها بره کارت بکشه و برگه ورودش رو بده به مربیش و بهش سلام صبح بخیر بگه قند تو دلش اب میشه .عاااااااااشقتم .باید یه دختر مثل خودت داشته باشی تا بفهمی یه دختر کوچولو مثل تو داشتن چه حاااااالیه .
اینجا اویسا عروسکش رو هم برده بود و هی وسط تمریناش میومد حسااابی عروسکشو بوسه بارون میکرد قوربون صدقه عروسکش میرفت دوباره بدو بدو میرفت .