آویساآویسا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

آویسا نفس مامان

شهریور 96

سه سال و نه ماهگی تو این ماه تولد مامان منصوره بود.اویسا در جشن تولد مامان منصوره: این لباس رو هم واسه دختر قشنگم دوخته بودم که شب تولدم بامامان منصورش ست باشه عزیز دلم طبق معمول دوست داشت تولد خودش باشه و شمع رو خودش فوت کنه . شب قبل تولدم هم رفتیم دریاچه چیتگر وقایق سواری .که اویسا جوونم رو قایق کلی واسه مامانش شعر تولد خودند و رقصید . نور چشاااام مگه میشه تو رو داشت و غم به دل راه داد .عاااااشقته مامان منصورت   چند روز بعد هم به همراه خانواده  دوست بابا کامران رفتیم ابشار خور که حساااابی خوش گذشت .  شیطنت های اویسا خانم وقتی میریم خونه خاله زهرا : عزیز ...
31 شهريور 1396

مرداد 96

سه سال و هشت ماهگی  دختر یعنی عصای دست مادر دخترم روزت مباااااارک . پنج مرداد          اینم کیک روز دختر که با همکاری اویسا جونم درست کردیم . دخترکم روزی هزار بار به خاطر بودنت از خدا شاکرم . مامان منصوره قووووربون اون دل کوچولوت بره که امشب خیلی ذوق کرده بودی و خوشحال خوابت برد .عاااااااااااااشققققتم . واز اول این ماه آویسا جونم میره باشگاه ژیمیناستیک اینم اولین روز باشگاه رفتن دخترم که خییییلی خوشحال بود : اینم وزنه بردارهای کوچولو: اینم مسابقه خلاقیت تو باشگاه : که اویسام با مداد رنگیها و لیوان ها یه میز تولد درست ک...
10 مرداد 1396

تیر96

سه سال وهفت ماهگی آویسای من این روزا سخت منتظره و داره لحظه شماری میکنه تا مهیاد جون از راه برسه و هر روز میپرسه نی نی خاله زهرا پس کی میاد . اینجا هم آویسا جونم برای سیسمونی خاله زهرا کادو میده و حساااابی منتظره . نهم تیر ماه مهیاد عززززیزم به جمع خانواده ما اومد و اویسا صاحب یه پسرخاله خوووووشگل شده .مرسی خدای مهربون اویسا در پوست خودش نمیگنجید .اینم اولین دیدار آویسا با داداش مهیاد :                  نورچشمای خاله قدمت مبارک نقاشی و دستخط جدید آویسام تو این روزا: تو این ماه بعد عید فطر یه سفر سه نفره شم...
31 تير 1396

خرداد 96

سه سال وشش ماهگی تو این روزا اویسا علاقش به لباس عوض کردن و سرگرم شدن با سنجاق سراش خیلی بیشتر شده .طوری که هر یه ساعت چند تا لباس عوض میکنه و با هر لباسش یه سنجاق سر جدید میخواد ست کنه و اصلاااهم به حرفای من گوش نمیده .هر دفعه هم با یه لباس جدید از اتاقش میاد بیرون و از من میخواد واسش آهنگ شاد بزارم برقصه . یه وقتایی هم که خیلی سر حوصله باشه میگه مامان آهنگ شاد بزار بیا بترکونیم اینجا هم سرخود لباس مامانشو پوشیده و کلی تو قیافس که دعواش نکنم :     ...
31 خرداد 1396

اردیبهشت 96

سه سال و پنج ماهگی حال و هوای اویسا موقع انتخابات ریاست جمهوری : هر روز میگفت مامان بریم رای بدیم دیگه ....منم میخوام رای بدم ....خلاصه موقع رای دادن وقتی رسیدیم اویسا با تعجب داشت میگشت و بعدگفت ااا مامان پس روحانی کو ؟؟؟ تو این ماه یه ظهر جمعه بود که بابا کامران داشت تو خونه اویسامو تاپ بازی میداد که یه دفعه اویسا تاپش پاره شد و به شدت پرت شد و فکش ضربه خوردو حال من و بابا کامران هم ........زار ه زار . تا چند روز طفلکم اصلا نمی تونست غذا بخوره . من و بابا کامران هم تا آویسا کامل خوب بشه آب خوش از گلومون پایین نرفت گرسنش شده بود و نمیتونست غذا بخوره غذاشو گذاشت تو دهن من و نگام کرد ... لحظه بسیاااار سختی ...
31 ارديبهشت 1396

فروردین 96

سه سال و چهار ماهگی عزیز دلم عیدت مبااارک   امسال عید آویسا خانم حسااابی دست و دل باز شده بود . هر مهمونی میومد خونمون میرفت براش عیدی میاورد و سر خود از یه طرف به همه مهمونا کم و زیاد عیدی  عیدی میداد و تو پذیرایی کردن هم خیلی بهم کمک میکرد وقتی ازهمه پذیرایی میکرد بعدش واسه خودش میز میذاشت و از خودش هم مفصل پذیرایی میکرد . آویسا ی من در چهل چشمه ابگرم: آویسا در باغ گلها : شیطنت های آویسا در باغ گلها : بابا کامران روزت مبارک       ...
31 فروردين 1396

دیماه 95- تولد سه سالگی

                                       یلدای سه سالگی دختر کوچولوی من ایشاله صد شب یلدا بیاد و تو پاینده باشی. مامان قووووربون اون ژستت برره. امسال خواستم شب یلدا یه کم متفاوت تر باشه .و برای گل دخترم سنجاق سر و گل سینه هندونه ای با نمد درست کردم .با یه دنیا عششششق و یه ریسه هندوونه با کمک آویسا خانم درست کردیم و یه ساک کادو با تزیین هندوونه که توش پراز لوازم التحریر بود برای دخترم که این روزا خیلی نقاشی میکشه . امشب رفتیم خونه خانواده هامون و سعی کردیم شب خوشی داشته باشیم .       ...
7 دی 1395