آویساآویسا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

آویسا نفس مامان

فروردین 95

2 سال و 3 ماهگی   با توکل به رحم و مهربونی خدا  میریم به استقبال یه سال جدید از خدا ممنونم که به من و عشقم عمر داد و تونستیم تو سال گذشته لحظه به لحظه از  بزرگ شدنت با کلی هیجان لذت ببریم .تو سال 94 دختر گلم تو همون هفته اول ما رو با راه رفتنش کلی خوشحال کرد . بعدش برنامه دستشویی رفتنش که تقریبا خوب همکاری کرد . از شیر گرفتنش که واقعا اندازه سالها زندگی منو اذیت کرد و صد البته خودش اذیت شد ولی آخراش خوب کنار اومد و تقریبا از وسطای اسفند ماه بود که هر دفعه ما رو با کلمه های جدیدش غافلگیر میکرد . زمستون منو مامان مسله (یعنی مامان منصوره )صدا میزد و به باباش باباجی (یعنی باباجون)میگفت .و الان دیگه خیلی خوب منو ماما...
15 فروردين 1395

اسفند 94

  2 سال و 3 ماهگی   امسال سومین چهارشنبه سوری بود که دخترمون کنارمون بود . همه چیز با تو طعم دیگه ای داره .......... امشب خاله زهرا و همسرش با کلی تجهیزات شب اومدن خونه ما و همگی رفتیم بیرون. خاله زهرا به آویسا (پیازی) میداد و آویسا مینداخت زمین و از صداش کلی ذوق میکرد .ما هم کلی خوش گذروندیم البته منم غروب تنها بودم و آویساخانم هم خواب بود و از فرصت استفاده کردم و سریع یه کلاه آتشین واسه دختر طلام درست کردم . اینم عکسای آویسام و آتیشی که حاصل زحمت همسایه ها بود . و این تل خوشگل که دایی بهزاد واسه آویسام خریده بود که خیلی خوب بود تو تاریکی با نور زیادش باعث میشد آویسا جلوی راهش رو ...
28 بهمن 1394

بهمن 94

2 سال و 2 ماهگی تو این روزا دختر کوچولوی من یاد گرفته همونطوری که بابا جونش میبوستش تا بخوابه آویسام هم عروسکش رو میبوسه تا بخوابه . کنارش میخوابه و بوسه های پیاپی ......... و این رختخواب خوشگل رو هم مادرجون فاطمه با یه عالم حوصله واسه نی نی های آویسام دوخته . راستی نمیدونم چرا تو همه بازیهای آویسا این روزا اون قورباغه سبز همیشه بابای بقیه عروسکای آویساست. و این عروسک هم که تو زمستون امسال محبوبترین عروسک آویسا بود و اسمش دختر حنا بود . و این دختر حنا هم کادوی خاله زهراست.مرررررررررسی خاله زهراجووون. ...
20 بهمن 1394

تولد دوسالگی دخترمون

************** تولدت مبارک ****************   امروز 7 دیماه دختر ماهم دوساله شده .عشق مامان تولدت مبااااارک ایشاله صد ساله شی. جشن تولد آویسا خانم رو در روز 8 دیماه برگزار کردیم که روز تعطیل بود و همه خانواده راحتتر بودن .مهمونای امسال فقط خانواده های درجه اول بودن که لطف کرده بودن و تشریف آوردن و حساااابی خوش گذشت. و ما هم یه روز قبل تولد اویساموبردیم آتلیه و کلی عکسای خوشگل انداختیم . تم تولد امسال دخترم رنگین کمون بود که همه چیز رو رنگین کمون تزیین کرده بودم . ویه لباس رنگین کمونی که مامان منصوره با یه عالمه عشق واسه آویساخانم دوخته بود. آویسا خانم هم از از روز قبل تولدش فقط در حال خوراکی خوردن بود و هی ...
7 دی 1394

دومین یلدابا دخترکم

دومین شب یلدایی که آویسا هم در کنار ما بود غروب من تدارکات شب یلدای سه نفرمون رو دیده بودم و قرار بود من و بابایی و آویسا سه تایی تو خونه خودمون یه جشن کوچولو داشته باشیم و بعد بریم خونه دوتا مادرجون ها .که تازه کارام تموم شده بود که دوست باباکامران عموسعید زنگ زد و گفت که تصادف کرده و تو بیمارستان اراک بستری شده . باباجون هم خیلی سریع راه افتاد رفت به سمت اراک.و من و آویسام خونه دو تا مادرجون ها رفتیم و خلاصه این شب یلدا باباجون کنارمون نبود .  برای عمو سعید هم دعا میکنیم تا زودتر خوب بشه . اینم عکس آویسا خانم قبل رفتن بابایی و جشن سه نفره ما: اینم هندونه شب یلدای دخترم که مامان منصوره واسش شکل کالسکه درست کرده : ...
1 دی 1394