دیماه 95- تولد سه سالگی
یلدای سه سالگی
دختر کوچولوی من ایشاله صد شب یلدا بیاد و تو پاینده باشی.
مامان قووووربون اون ژستت برره.
امسال خواستم شب یلدا یه کم متفاوت تر باشه .و برای گل دخترم سنجاق سر و گل سینه هندونه ای با نمد درست کردم .با یه دنیا عششششق
و یه ریسه هندوونه با کمک آویسا خانم درست کردیم و یه ساک کادو با تزیین هندوونه که توش پراز لوازم التحریر بود برای دخترم که این روزا خیلی نقاشی میکشه .
امشب رفتیم خونه خانواده هامون و سعی کردیم شب خوشی داشته باشیم .
عزیز دل مادر سه ساله شدنت مباااارک
هفت دیماه بالاخره انتظار دختر کوچولوی من سراومد .
تقریبا دوهفته قبل از تولدت کارای تولدت رو کم کم انجام میدادم و تو به شدت حال و هوای تولد داشتی .
مامان قووووربونت بره آویسام هر روز دوست داشتی لباس عروست رو بپوشی و من برات آهنگ تولد بزارم و تو برقصی و منم برات برف شادی بزنم.
وقتی برات برف شادی میزدم و تو با آهنگ دلخواهت و اون لباس عروس کوچولوت میرقصدی و یه دنیااااااااا ذوق تو چشات بود حس میکردم صاحب همه دنیام ........ تو رو داشتن خیلی زیباست برات آرزو میکنم یه روزی دختر دار بشی و این حس فوق العاده رو تجربه کنی.
امسال تم تولدت رو توت فرنگی انتخاب کردم . به امید روزی که با هم تم تولدت رو انتخاب کنیم . امیدوارم وقتی بزرگ شدی از انتخاب مامان منصوره خوشت بیاد.
و با یه عالمههههههههههههه عشق تمام تزیینات رو درست میکردم. فقط به افتخار بودنت
همه چیز رو با تم توت فرنگی هماهنگ کرده بودم از کیک تولد تا تزیین چاقو و کبریت و بادکنک های توت فرنگی تا لباس توت فرنگی وتل توت فرنگی ووو....... که فقط باید صاحب یه دختر باشی که بفهمی واسه دخترت لباس دوختن و تل درست کردن چه لذتی داره.....
لحظه فوت کردن شمع:
بریدن کیک:
اینم میز اصلی دخترکم :
اینم کندی بار:
که دختر کوچولوی من برای تک تک این تزیینات پا به پای مامانش زحمت کشیده.
کاپ کیک هارو با کمک دخترکم پخته بودیم. موقع پختن کیک آویسام میشینه و مسئول هم زدن مواد اولیه میشه و یه ژست خاصی میگیره و کلی کیف میکنه.
و ژله توت فرنگی که خیلی واضح نیوفتاده که من و آویساو این ژله ها ماجراها داشتیم....
و شکلات توت فرنگی که آویسا جاشو یاد گرفته بود و تا جشن تولدش تقریبا تموم کرده بود و دوباره خریدم.
آویسای من مامان منصوره قوووربون اون لبخند و نگاه معصومانت برررره
وقتی به این عکست خیره میشم تمام خستگیهای دل و تنم فراموشم میشه.
تو امید منی
آویسا خانم در حال پذیرایی از خودش: چشم مامان منصوره رو دور دیده بود و حسااابی پفک خورد .
و اینجا داره تلاش میکنه دستش به پفک ها برسه....
گیفت تولد که عکس آتلیه تولد بود .تقدیم به مهمونای عزیزم
اینم هدیه من و باباکامران یه سرویس توت فرنگی .مبارکت باشه چراغ خونم
مهمونای امسال هم خانواده منو باباکامران بودن که مثل هر سال تشریف آوردن و با یه عالمه مهربونی و لطفشون جشن دختر کوچولوی منو با صفا کردن.
و با کادوهای خیلی قشنگشون دل دخترک منو شاد کردن ..
عزیزای من از همتون ممنونیم ( من و آویسام و بابا کامران)
***و البته یکی از دوستای خیلی قدیمی و خاص من برای تولد دخترکوچولوی من یه آهنگ خیلی خوشگل کادو فرستاد . آهنگ تولد بچه های زمستون و آویسای من هم با همین آهنگ کیکشو برید و کلی رقصید .
و چند روز بعد از تولد آویسام . فراز جون (گل پسر یه دوست خوووب و قدیمی )مهمون خونه ما شد و یه عروسک خیلی خیلی خوشگل برای دختر کوچولوی من هدیه آورده بود .
فراز جووونم زیباترین تقدیر رو برات آرزو میکنم
و18 دیماه هم تولد ریحانه عزززیزم:
عززززززیز دل عمه عمری طولانی و باعزت با یهههههههه عالمه دلخوشی و سلامتی برات آرزو میکنم .
و چند روز قبل تولد آویسام 2 دیماه تولد خاله زهرا بود .
و ماهم همگی رفتیم خونه خاله زهرا و جشن گرفتیم و رقصیدیم و ووو کلی خوش گذشت .
خاله زهرا تو بهترین خاله دنیا شدی . لبخند و شادیت ارزوی ماست تولدت مبااارک