اردیبهشت 95
2 سال و 5ماهگی
بابا کامران جونم روزت مبارررررررررررررررررک
عکس آویسام در روز پدر .وقتی که منتظر بود بابا کامرانش از اتاق بیرون بیاد و کادوهاشو بده .
دخترکم ایشاله صدسال سایه پرمهر باباجونت بالای سرت باشه .
تو این عکس ما مهمون خونه دایی عباس بودیم و آویسام میخواست کیک بخوره که یهو انقدر شعر تولدت رو خوند که دایی جون رفت واسه آویسام شمع آورد و آویسا هم کلی خوشحال بود و واقعا فکر کرده بود تولدشه و باصدای خیلی بلند میخوند : (تولده تولد تولده تولد ) آخرش شعر کم آورده بود میخوند :( اسفند دونه دونه )و ما هم همگی از این خوشحالی آویسا خیلی خوشحال بودیم و خوش گذشت.
تقزیبا بعد عید آویسام یهو علاقه شدیدی به این جوجوش پیدا کرده . این سومین عروسک محبوب آویساس ولی اولین عروسکیه که بهش وابسته شده .طوری که با جوجوش میخوابه .دستشویی میره . بیدار میشه میگه جوجوم کو. با جوجوش نماز میخونه . برای جوجوش تولد میگیره و وو........مامان قوربون تو و اون جوجوت بررررررررررره.
اینجا آویسام از من خواسته جوجوش عروس بشه.
و اینجا هم یه روز که دسته جمعی رفته بودیم پیک نیک تولد جوجوی آویساست .
و اینجاهم آویساخانم بهمراه جوجوش داره نماز میخونه و البته مادرجون فاطمه واسه آویساو عروسکشم چادر نماز دوخته. مررررسی مادرجووون
آویسا خانم در برغان کرج:
و اینجا تولد دایی بهزاده که مادرجون فاطمه واسه آویساهم کادو خریده بود . یه صندل روفرشی خوشگل . مرررسی مادر جووون آویسا خانم هم کلی شعر خوند مثل همیشه (تبلده تبلد تبلده تبلد...)و بدون اینکه ما بهش بگیم کلی رقصید و بیخیال هم نمیشد...
و دختر من که بازم فکر کرده تولد خودشه:
نمایشگاه کتاب
و کلی واسه دخترکم کتاب داستان خریدیم..
شاه عبدالعظیم
بهمراه مادرجون پروین و عمو کامبیز