آویساآویسا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

آویسا نفس مامان

اردیبهشت 95

1395/2/26 9:42
نویسنده : مامان منصوره
448 بازدید
اشتراک گذاری

   2 سال و 5ماهگی

                             بابا کامران جونم روزت مبارررررررررررررررررکمحبت

 

                                    

عکس آویسام در روز پدر .وقتی که منتظر بود بابا کامرانش از اتاق بیرون بیاد و کادوهاشو بده .

دخترکم ایشاله صدسال سایه پرمهر باباجونت بالای سرت باشه .

تو این عکس ما مهمون خونه دایی عباس بودیم و آویسام میخواست کیک بخوره که یهو انقدر شعر تولدت رو خوند که دایی جون رفت واسه آویسام شمع آورد و آویسا هم کلی خوشحال بود و واقعا فکر کرده بود تولدشه و باصدای خیلی بلند میخوند : (تولده تولد    تولده تولد  ) آخرش شعر کم آورده بود میخوند :( اسفند دونه دونه )و ما هم همگی از این خوشحالی آویسا خیلی خوشحال بودیم و خوش گذشت.

تقزیبا بعد عید آویسام یهو علاقه شدیدی به این جوجوش پیدا کرده . این سومین عروسک محبوب آویساس ولی اولین عروسکیه که بهش وابسته شده .طوری که با جوجوش میخوابه .دستشویی میره . بیدار میشه میگه جوجوم کو. با جوجوش نماز میخونه . برای جوجوش تولد میگیره و وو........مامان قوربون تو و اون جوجوت بررررررررررره.بوسبوس

اینجا آویسام از من خواسته جوجوش عروس بشه.

و اینجا هم یه روز که دسته جمعی رفته بودیم پیک نیک تولد جوجوی آویساست .

و اینجاهم آویساخانم بهمراه جوجوش داره نماز میخونه و البته مادرجون فاطمه واسه آویساو عروسکشم چادر نماز دوخته. مررررسی مادرجووونبوس

آویسا خانم در برغان کرج:

 

و اینجا تولد دایی بهزاده که مادرجون فاطمه واسه آویساهم کادو خریده بود . یه صندل روفرشی خوشگل . مرررسی مادر جووون بوسآویسا خانم هم کلی شعر خوند مثل همیشه (تبلده تبلد    تبلده تبلد...)و بدون اینکه ما بهش بگیم کلی رقصید و بیخیال هم نمیشد...

و دختر من که بازم فکر کرده تولد خودشه:

نمایشگاه کتاب

و کلی واسه دخترکم کتاب داستان خریدیم..

شاه عبدالعظیم

بهمراه مادرجون پروین و عمو کامبیز

 

 

پسندها (7)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)