شهریور 95
دوسال و نه ماهگی
اواخر دو سال و نه ماهگیت دقیقا 2 مهر آویسای من هزار روزش شد.
هزار بار شکر که من هزار روزه مادر شدم.
و ماهم به افتخار هزار روزه شدنت باز هم یه جشن سه نفره بعد شام گرفتیم .البته اون روز من به شدت دلم گرفته بود و اصلاااا حال دلم خوش نبود ولی به خاطر دخترکم و به شکرانه هزار روز مادربودنم دستمو روی زانوهام گذاشتم و هر چی غم تو دلم بود و جارو کردم و یه کیک و چند تا شمع به افتخار دخترم اماده کردم.این کار ساده خیلی سخت بود ولی مادر بودن یعنی همین....................
اینم کادوی من و بابا کامران :
و خوشحالی تو برای این خونه کوچولوت که واسه من و باباجونت یه دنیا لذت بود .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی