مرداد 95
دو سال و هشت ماهگی
دختر خوشگلم روزت مباااااااارک
امروز روز دختر بود ومن بهمراه گل دخترم و مادرجون پروین رفته بودیم بیرون و غروب برگشتیم ولی با اینکه یه کم دیر شده بود خیلی سریع یه کیک ساده واسه نفسم پختم البته به موازات پختن شام و بقیه کارام و بعد شام یه جشن سه نفره به افتخار دخترم گرفتیم . کوتاه ولی پر ازعشق.
آویسا ی من از شدت خوشحالی داره با کادوهاش میرقصه . یه حوله تن پوش جدید عروسکی نارنجی و یه سویی شرت نارنجی. برای تو که همه دنیای من و باباجونتی
**تو این ماه یه انیمیشن بورس تو خونه داشتیم که واست میزاشتم که سرگرم بشی و خودم به کارام برسم .یه بار اومدی بهم گفتی " مامان سهام چیه ؟" اخه بچه دوساله من به تو چی توضیح بدم .....
یه بارم بابا کامران از سرکار اومد بلافاصله اومدی بهش گفتی " بابا جون برو از کارگزاری برام سهام بخر" من و بابات هنگ کرده بودیم فقط همین .
**دختر عزیز من یاد گرفته هر کسی براش کاری انجام میده یا هدیه ای براش میخره کلی ازش تشکر میکنه
**مدتیه یاد گرفته هر چی میبینه که خوشش میاد میگه مامان من عاشقشم ....آویسای من مامان قوربون اون دلت برررره
اواخر این ماه تولد بابا کامران بود که آقاجون مادرجون فاطمه دایی بهزاد و خاله زهرا و همسرش عمو بهزاد اومدن خونه ما تا همگی با هم واسه بابا جون جشن بگیریم بعد شام همگی کلی رقصیدیم و آویسا هم طبق معمول سنگ تموم گذاشت . و ما هم به افتخار 36 ساله شدن بابا کامران خوش گذروندیم .
و اینجا هم مادرجون فاطمه لطف کرده بود علاوه بر کادویی که واسه باباجون خریده بود یه کادو هم واسه آویساخانم خریده بود .مگه میشه جشن تولد باشه و آویسام کادو نداشته باشه.
و چند روز بعد تولد مامان منصوره بود که از صبح زود آویسام مریض شد و من خودمو کلا فراموش کردم.که مادرجون فاطمه به داروی گیاهی اورد و آویسام خورد و خوب شد ....هزار مرتبه شکر به خاطر خوب شدنت و داشتن چنین مادری
عزیز دل مامان میگفت مامان جون من مریض نشدم بیا برقصیم اخه تولدته . آویسام تو همه وجودمیتا غروب اوکی شدی و اخر شب رفتیم بیرون و خوش گذروندیم .