آویساآویسا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

آویسا نفس مامان

سیسمونی

امروز 7 اذر ماه بود و واسه سیسمونی مهمون داشتیم .کسی رو دعوت نکردیم ولی هرکی که خودش خبردار شده بود لطف کرده بود و اومده بود البته همه واسه نفسم کادو خریده بودن اقا جون و مادرجون فاطمه زحمت کشیده بودن و یه اتاق پر از وسایل خوشگل واست آماده کرده بودن .ایشاله بزرگ شدی خودت به خاطر این همه وسایل و این همه زحمتاشون ازشون تشکر مکنی. مادرجون فاطمه به خاطر مراسمهای عزاداری محرم میخواست زودتر سیسمونی رو خریده باشیم تا به عزاداریهاش برسه و به همین خاطر هر روز میرفتیم خرید خیلی خیلی خسته میشدم آخه زمستون هم بود زیر دلم درد میگرفت و کلی دردهای دیگه ولی به شوق تو دست از پا نمیشناختم . تمام تلاشمو کردم تا بهترین چیزهارو برات بخرم و در آخر 3 آذر به ...
6 آذر 1392

اولین دیدار پدر با دخترش

امروز 13 شهریور و چهارشنبه .بابا کامران از سر کار اومد و دوتایی رفتیم سونوگرافی مهر کلی منتظر شدیم تا نوبتمون بشه بابا کامرانت فیلمبرداری میکرد که تو رو دید قند تو دلش آب شد کلی ذوق کرده بود و فقط خدا رو شکر میکرد . ایشاله انقدر دختر خوبی باشی که ما همیشه از وجودت خدارو شکر کنیم لحظه خیلی زیبایی بود . عسلم دیدی بهت گفتم باباجونم میارم تو رو ببینه ........... بعدش شیرینی خریدیم و رفتیم جنسیتت رو خبر دادیم . البته مادرجون فاطمه اینا شمال بودن و زنگ زدیم و به اونا هم اعلام کریدم که نوه تو راهیشون دختر طلاست. اونجا اقااینا. خاله زهرا .دایی عباس دایی من .خاله من همگی به افتخار قدمت دست زدند. تو سونوگرافی دستتو کردی تو دهنت . کف پاتم دیدم...
13 شهريور 1392

اولین صدای قلبت

امروز بعد از سرکارم رفتم پیش دکتر ترابی و صدای قلبت رو شنیدم. قلبت خیلی تند تند میزد . الهی مامان فدای تند تند زدن قلبت بشششششششششششششششه از ته دلم دعا کردم هیچ وقت قلب کوچیکت نشکنه و نگیرهو همیشه شاد شاد باشه.دکتر ازم پرسید نی نی توی دلم چیه گفتم دختره تعجب کرد گفت صداش شبیه صدای قلب پسر بچه هاست و گفت پس دختر ت خیلی شیطونه . تو قراره وقتی بزرگ شدی بهترین دوست مامان بشی. دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتدارم  
28 مرداد 1392

تعیین جنسیت

امروز اولین روز از هفته 18 بود و 13 مرداد .من بعد از سر کار ساعت 2.5 رفتم آدرس سونوگرافی غربالگری که دکتر بهم گفته بود رو پیدا کنم تا ساعت 4.5  تو خیابونهای چهار راه الاف بودم با نهایت خستگی و ضعف راه میرفتم از این سونو به اون سونو هیچ جا باز نبود خیلی حالم بد شده بود تا اینکه ساعت 5.5 سونوگرافی امیر فتاح باز شد و من سونوگرافی رو انجام دادم اصلا خبر نداشتم ممکنه هتو این سونو جنسیت نی نیمو بفهمم.نشسته بودم تا جواب آزمایش رو بهم بدن اومدم تو راه پله ها داشتم با عجله میخوندم که سالم هستی یکدفعه دیدم نوشته جنس جنین شما دختر است کلی غافلگیر شدم عسل مامان دوست منه دختر طلامه ................خدایااااااااااااشکرت کمکم کن تا خوب تربیتش کنم . ...
13 مرداد 1392

نذرم به محک

امروز 15 مرداد بود و من رفتم دفتر مرکزی کارگزاری تا با مدیرمون راجع به مرخصی زایمان صحبت کنم . نذر کردم انشاله جور بشه و من یه مقدار ثابت از حقوقم رو تقدیم کنم به کوچولوهای محک. من این مطلبو بعد از دنیا اومدن دخترم نوشتم ولی................... دختر کوچولوی من دقیقا تو رو ز محک دنیا اومد و من همه نذر هامو ادا کردم . میخوام به دختر کوچولوم یاد بدم که همیشه یه درصدی از پولهاشو حتی یک درصد به بچه های محک هدیه کنه . بابا کامران هم سالم بودنت رو دعای کوچولوهای محک میدونه.اینم عکسش:  
12 مرداد 1392

اولین شب قدر با نی نی توی شکمم

امشب شب 21 رمضان بود . و من تصمیم گرفتم هر طور شده برم احیا.کمر و پهلوم خیلی درد میکرد ولی باید میرفتم . با مادر جون و خاله زهرا رفتیم هیئت . دستم رو روی شکمم گذاشته بودم و دعای جوشن کبیر و سوره های یس و دخان رو با نی نیم خوندم کلی هم استغفار کردم امیدوارم خدا به خاطر این نی نی پاک صدای استغفارهامو شنیده باشه . راستی شب تو هیئت عطسه کردم و تو حسابی تکون خوردی نفس مامان نکنه ترسوندمت مثل یه قلب سمت راست شکمم میکوبیدی. با خاله زهرا کلی خندیدیم. ایشاله سالیان سال شبهای قدر زنده و سالم باشی و بتونی خدا رو بیشتر از همیشه حس کنی .دوووووووووووووووستت دارم.تو نفس منی
7 مرداد 1392

نذر دخترگلم

امروز23تیر و 5رمضانه و من از خدا خواستم و نذر کردم که کل قران رو واسه سلامتی تو بخونم .تصمیم دارم تو رو با کلمه های قران آشنا کنم دستم رو رو شکمم میذارم و واست بلند قران میخونم هردومون آروم میشیم.دوستت دارم سالم بودنت رو از قران خواستم.راستی تکثر اوقات که قران میخونم تو توی شکمم تکون میخوری .واست سوره عصر رو هم میخونم تا صبور بشی ان شا اله  
23 تير 1392

برای اولین بار دیدمت

امروز بعد ا ز سرکار رفتم سونوگرافی مهر .اونجا یه مانیتور هم واسه من بود ومن برای اولین بار معجزه خدا رو تو وجودم دیدم و با تمام وجودم حسش کردم امروز به معنی واقعی احساس کردم مادر شدم زیباترین احساس عمرم بود . امیدوارم خدا به همه زنهای دنیا این حس زیبای مادرشدن رو بچشونه.امین باهمه ناباوری به مانیتور خیره شده بودم و تمام فکرم این بود که خدایا بچم سالمه؟؟؟؟؟امیدوارم همه نی نی های دنیا سالم به دنیا بیان و همیشه سالم بمونن. اومدم خونه سجده شکر کردم و کلی از عظمت قدرت خدا و خوف از نافرمانیش گریه کردم. سونوگرافی غربالگری بود و دکتر گفت سالمی.........ششششششششششششششششششکر ایشاله همیشه سالم باشی.فرشته کوچولوی من اینم از اون تصویری که م...
1 تير 1392

ضربان قلبت

امروز 4 خرداده و من ومادرجون فاطمه رفتیم سونوگرافی ................... تو هستی............ به این دنیا خوش اومدی امیدوارم واسه خدا یه بنده خوب و واسه من و باباتم یه دختر صالح باشی.              ان شاءاله حالا قد عسلم 15 میلی متره این دفعه تاریخ تولدت رو 15 دی گفتن. من میدونم که توهروقت دوست داشته باشی میای............منتظرتیم من وباباکامرانت من قوربون اون قلب کوچولوت بشم الهی  قلبت همیشه شاد و سرزنده باشه.اینم عکس قلبت:   راستی خاله زهرا به افتخار تپش قلبت واست یه عروسک خوشگل خرید اینم عکسش:   ...
4 خرداد 1392